دنیا

خوشا به حالِ نگار و دیار و چشمِ نزار
ز یار بی‌خبری گر برو ز نو گل کار
سپس کرشمه ی دنیا ببین بسوز و بساز
که سازم از نی چوپان و مفرشم زنگار
به بوریای نگاهم قسم منم ساسان
که سقفِ گنجِ اتاقم شد آسمان، زینهار!
وحید گشته ی تویسرکانی ام مطَلَب
ز شاعر غزلستان زر و زوار و سوار
نه سکه ای است نه سیمی و نه بساطِ زری
نگفتمت منِ ساسان به خلوتم بسیار؟
به کُنج! خانه ی درویشی ام وحیدم و بس
خلاص از همه اغیار و مستم و بی بار
خزانه دارِ غمم من دلم بسی ساسان
بیا و با دلِ  ما خونما ببین غمخوار
شمیم نابی از الحانِ  بوسه ات دارم
در این فضای عطرِ نگاهت شوم به جان بیمار
فدای آنچه تو داری که چون منی درویش
بسی وحیدم و ساسان صفت از این دیدار
ساسان خاکسار متخلص به وحیدتویسرکانی
https://pin.it/z57DVrxG7
https://pin.it/6tRbcCdrh
https://pin.it/6YYWkzKTs
HTTPS://PIN.IT/6KSKQEBHTTPS://PIN.IT/1YDVIDMHTTPS://PIN.IT/1YDVIDM
دیدگاه ها (۰)

دلتنگی

آهایآهای کوچه پی کوچه های کوچکِ زادگاهمبه ترنُمِ اشکهای نامر...

عشق؛ مفهومی از بوسیدنش در کائناتی نور/لبریز از میخانه ی لاهو...

می نوش و بِحِل به جامِ دنیا گِل و خاکاین خاک و زر و زور ز خا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط